سلام به همه
اقا قرار بود این تاپیک رو که زدن من روزانه چند بار بمبارانش کنم با خاطراتم ولی متاسفانه هرچی برای ما پیش میاد جدیدا زیاد قابل بازگو نیست و اینجوری شده که اینجا یکمی بیکار شده....
دوستان خوندن این خاطره رو به افراد زیر 65 سال و افراز سالخورده و عزیزان بارداری که ممکنه بار شکستنی داشته باشن و بیوفته بشکنه توصیه نمیکنم.....
اقا ما تو این خدمت واقعا داریم پخته میشیم....یعنی برشته ام الان.....
امروز اخر وقتی خسته و له له نشسته بودیم که امضارو بزنیم و بریم خونه که دیدیم از بیمارستان زنگ زدن که یه نمونه مشکوک به وبا هستش بیایین بگیرین....
اقا ما همینجوری موندیم که این دیگه چه حرکتی بود....اخه معمولا خودشون نمونه رو میگیرن و میفرستن برامون و ماهم انجام میدیم....
اقا ماهم موندیم تو امپاس و رفتیم بیمارستان گفتیم کو مریض؟؟؟؟گفتن تشریف ببرین سرد خونه....!!!!! یعنی رنگ از روی ما پرید....چرا سرد خونه داش؟؟؟؟ پرستاره میگه اخه دیشب بیمار فوت کردن.....اااییی تو روح ادم دودره باز....
هیچی اقا کسی جرئتش نمیشده نمونه بگیره زنگ زده بودن که خودمون بریم.....
حالا منو رئیس ازمایشگاه مونده بودیم که چه کنیم...زنگ زدیم رئیس کل شبکه بهداشت اونم گفت اقا خودتون بگیرید تمومش کنید دیگه....
هیچی دیگه اقا رفتیم بالا سر میت و از تو یخچاله درش اوردن.عینهو یه تیکه چوب خشک بود.....منکه کاملا وایسادم نگاه کردم و رئیس و یک نفر از خدمه نمونرو گرفتن و بعدش به سرعت گلوله از اونجا خارج شدیم....
این بنده خدا 25 سالش بود و افغان.صبح علائم درش پاهر شده بود و تا شب تموم کرده بودش.....خداییش ادم از هیچیش خبر نداره....حالا بعد ظهری میرم روی نمونش کار کنم ببینم وبا بوده یا نه....اگه باشه که باز روز از نو روزی از نو.....