خاطرات و ماجراها - صفحه 12
به انجمن امروزی خوش آمدید لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ثبت نام

کاربران فراخوانی شده

صفحه 12 از 19 نخستنخست ... 25678910111213141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 78 تا 84 , از مجموع 127
  1. بالای صفحه | پست شماره : 78

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    نقل قول نوشته اصلی توسط E M R U Z I نمایش پست ها
    چند روز پیش دلناز ( دخترم ) وقتی که صدای هیئت های عزاداری که از خیابون ما عبور میکردند رو برای اول بار میشنو از مامانش سئوال میکنه که چیه و برای چی و خلاصه
    مامانش هم توضیح میده که برای عزای امام حسینه

    طبل و ... هم که قربونشون برن نوازنده هاشون اینقدر محکم میزنند که در و پنجره خونه های سر خیابون میلرزه
    بعد از رد شدن هیت به مامانش میگه : امام حسین از جلوی خونه دیگه رفت؟
    متاسفانه بیشتر جوونای ما فقط همین چیزهارو فهمیدند از امام حسین.....هرکی صدا طبلش بیشتر باشه عزاداریش بهتره....سر تره....

    همه چیز ما همین طوره وگرنه الان وضعیتمون این نبود....کسایی که توی سیستم اداری هستن خوب اینو میفهمن....همه کارای ما ظاهر سازیه...همش دهن بندیه....

    ادم دلش پر میشه خداییش....وقتی ادم میبینه توی مجلس امام حسین با اون قیافه ها میان.....با اون قیافه ها میان که چی بشه؟؟؟

    خداییش اون حرف دلناز دل ادمو تکون میده....امام حسین رفت؟؟؟!!!

    اینجا جاش نیست واقعا.....حرف خیلی زیاده....بی خیال.....
    6 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,DarKfish,花 羅 漢,hesam,Rezaei




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  2. بالای صفحه | پست شماره : 79

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام مجدد به همه

    خوب در راستای تعریف از خودم و ادامه خاطرات ورزشیم یک خاطره دیگه هم میگم که کیف کنید و قدر من رو بیشتر بدونین....

    توی باشگاه ما معمولا هرکی یه هنری داشت مثلا یکی پشتک خوب میزد یکی ارتفاع زیاد میپرید یکی قدرت ضربش خیلی زیاد بود و خلاصه من هم راه رفتن روی دیوار رو خیلی دوس داشتم و اولاش دو قدمی بیشتر نمیتونستم رو دیوار راه برم و با تمرین کم کم بیشتر شد و تا چهار قدمی رسید و خلاصه ما توی خونه و باشگاه روی دیوار به سر میبردیم کلا هرجا ما رفت و امد داشتیم جای پایی هم از ما روی دیوار بود...

    اشپزخونه ما چون دیواراش کاشی بود و چسبندگیش بهتر بود همیشه مورد توجه بنده بود....

    یه روز یادمه مادر توی اشپزخونه داشت ظرف مشست (دلم تنگ شد ) بعد منم روی همین دیوار میرفتم بالا و میومدم ....یهو مارو جو گرفت گفتیم یکم عمودی بریم بالا....که یه جورایی چشاموبستم و رفتم بالا و دیدم پام محکم خورد به یه چیزی و تعادلم بهم خورد و صاف پخش شدم کف اشپزخونه.....بعدش دیدم یه چیزی محکم خورد وسط اشپزخونه.....نگاش کردم دیدم ساعت روی دیوار بوده که ما باش برخورد کردیم.....

    اقا عمودی بالا رفتن همانا و عمودی پایین امدن و له شدن ساعته همانا و دعواهای مادر همان....
    6 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,DarKfish,Rezaei,somijooon,مارجين




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  3. بالای صفحه | پست شماره : 80

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام به همه

    اقا ما امروز اومدیم خونه ( همون مهمانسرای اداره ) بعد یکی از این مهندسا میگه اقا بختیاری امروز مرغت اومده بود بیرون داشت میرفت تو خیابون ما گرفتیمش....میخوای ببریش زاهدان...؟؟؟!!!!

    اقا مارو میگی...!!!شاخام داشت در میومد....هی از بنده خدا میپرسم....مهندس مرغغغ؟؟؟!!! میگه اره دیگه همین مرغت....باز من اسپل میکنم....مهندس م ر غ ؟؟؟مرغغغغ؟؟؟

    میگه اره همین مرغ سیاهه که اوردی.....

    اقا من مونده بودم چی بگم.....

    یااا خدااا مرغ من خاش چیکار میکنه....من مرغ مسافتی نداشتم که.....

    دیدم مهندسه میگه اره بابا دو روزه ما صبح ها میبینیم صدا میده براش ابو دون میریزیم....الانم تو انبار تو حیاطه.....

    اقا نگو یه مرغه مال همسایه بوده صبح زود که من رفتم و در اداررو باز کذاشتم اومده تو حیاط اینا فک کردن مال منه دو روز اینو تیمار میکردنو بهش حال میدادن....

    یعنی یه مرغ دوتا مهندسو مچل کرده بوده دو روزه......اینا همه اثار بیکاریه
    واااایییی خداااا اینقد که از ظهره خندیدم که دیگه نفسم بالا نمیااااد...

    حالا امروز بعد روشن شدن قضیه :

    من :

    مهندس اول :

    مهندس دوم :

    مرغه : :21:

    خروس همسایه :

    یعنی من تو این خاش زندگی میکنم....




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  4. بالای صفحه | پست شماره : 81

    سرپرست کل
    متخصص ماکیان
    مدیر نمونه زمستان 92
    نام
    Ali
    محل اقامت
    Esfahan
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    33
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۸-۱۴
    نوشته ها
    2,007
    میانگین ارسال
    0.48
    پسند داده
    6,652
    پسند گرفته
    7,296
    امتیاز کاربری
    11800

    پاسخ : خاطرات و ماجراها


    ببین چیکار کردی که دیگه هرچی پرنده تا شعاع10کیلومتری میبینن فکر میکنن مال شماست!!!!!
    میگم راسی علی یه سوال برام پیش اومده،الان دقیقأ تو محل کار به تو چی میگن؟دکتر؟مهندس؟تکنیسین؟ توهم مثل روانشناسایی که نه دکتر میشن ، نه مهندس ؟؟؟؟
    3 کاربر پسندیده اند: amir121,Hamzeh,علی بختیاری
    ​تير آرش در کمانم...نام ايران بر زبانم...
    قله ها در زير پايم...کهکشانها آشيانم...
    سرکشم چون کوه آتش ،آتشم... آتشفشانم...
    چون سياوش پاک پاکم...همچو رستم پهلوانم...
    کاوه ام آزاده مردم...تار و پود کاويانم...
    من زماد و از هخايم...از ارشک ساسانيانم...
    مازيارم...بابکم...من رهبر آزادگانم...
    جشن يلدا جشن نوروز...هم سده هم مهرگانم...
    نور خورشيد نور چشمم...آسمانها زير پايم...
    زاده پاک اهورا...از نژاد آريايم...
    *****
    کپی رایت تمامی مطالب و قالب در اختــیـار سایت امــروزی است.
    استفاده از مطالب این سایت با درج لینک مطلب و نام نویسنده یا متـرجم ، بلامانع است.
    همچنین کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.




  5. بالای صفحه | پست شماره : 82

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    هه هه

    والا ما در اون حدی نیستیم که بخوایم خودمونو مهندس یا چیز دیگه ای بدونیم.....

    ولی این ملت وقتی مارو تو روپوش سفید میبینن میگن اقا دکتر...منم در جواب میگم دکتر نیستم و کارشونو انجام میدم.....ولی توی سیستم اداری مهنس صدامون میکنن....از رئیس ازمایشگاه بگیـــــر تا مغازه دار جلو خونه همه مارو به اسم مهنس میشناسن....میترسم فردا یکی اسم مارو ازشون بپرسه ندونن....
    4 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,DarKfish,Hamzeh




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  6. بالای صفحه | پست شماره : 83

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام مجدد

    خب فردا قراره برم و تا جمعه نیستم...یه شارژ دیگه ایم بزنم که تا من میام دپرس نشین هگزامیتا بگیرین....:6:

    امروز تو بخش مواد مخدر بودم که دیدم یه بابایی اومد که نمونه بده....هر نفر یه برگه داره که عکسش روش چسبیدس و ما عکس رو با طرف چک میکنیم که خودش باشه و کسی جاش نیاد نمونه بده.....

    طرف یه بچه جوون بود که نهایتا 20 یا 21 سال سن داشت....اقا این بنده خدا اومد و منم زیاد به عکس دقت نکردم و رفت برای نمونه گرفتن که یهو چشمم به عکسش افتاد....

    ببینین چی بود عکسش :

    http://emruzi.com/up/uploads/1386607463612.jpg

    اقا تا عکسشو دیدم گفتم داداش داش بیا بیرون ...بدو بدو....گفتم این تویی؟؟؟!!! گفت اره مگه چیه؟؟؟؟ گفتم هیچی خیلی شبیهته.....

    هیچی دیگه اخرش اینجوری انداختمش بیرون.....




    یعنی میخوام برم پیشنهاد بدم منو بفرستن لب مرز سراوان بقیه خدمتمو بگذرونم.....
    7 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,DarKfish,Hamzeh,hesam,mahdi3000,Rezaei




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  7. بالای صفحه | پست شماره : 84

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام به همه

    خب میخوام یکی از خاطراتی رو تعریف کنم که هروقت بهش فکر میکنم حالم گرفته میشه....

    حدودا 2 سال پیش بود که یه اکواریوم 50 سانتی راه انداختم و میخواستم توش گیاه بکارم تا یه چیزایی هم از تانک گیاهی بدونم....یه بستر رده بودمو داشتم c02 دستی درست میکردم....یه شب اقا جلیلی اومد مغازه و یه مقدار گیاه واسمون اورد منم یه مقداریشون رو که مقاوم تر بودنو برداشتم که بکارم تو همین تانکم....

    شب که میخواستم برم گذاشتم تو یه پلاستیک و گذاشتم جلو موتور و راه افتادم....تو خیابونی که داشتم میومدن 3 لاینه بود و منم لاین اول گوشه اروم میرفتم که این نیوفته ولی یهو باد زد و اینو بلند کرد و انداخت نزدیک لاین دوم....منم زود ترمز زدم ولی 10-15 متری جلوتر وایسادم و پیاده شدمو برگشتم که پلاستیکو بردارم ولی یهو دیدم یه پرایدی که متوجه شده بود یه چیزی از جلو موتور افتاده دیدم خودشو از لاین سوم کشید طرف این پلاستیکه و با یه دقتی خودشو باهاش تنظیم کرد و مستقیم با لاستیک از روش رد شد و یه نگاهیم کردو لبخندی زدو گازشو گرفت رفت....!!!!

    اقا مارو میگی خشک شدیم وسط خابون نصف شبی....همینجوری نگاش میکردم با خودم گفتم این چه مریضی بود دیگه....

    هیچی اقا تموم گیاهای قشنگمون له شد و تیکه تیکه....ولی با همون حال کاشتموشون توی اکواریوم و تعدادیشون گرفت و رشد کرد....

    همچین ادم های مریضی هم پیدا میشن.....
    6 کاربر پسندیده اند: aligator,DarKfish,花 羅 漢,hesam,Rezaei,مارجين




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


 

 

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •