خاطرات و ماجراها - صفحه 17
به انجمن امروزی خوش آمدید لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

کاربران فراخوانی شده

صفحه 17 از 19 نخستنخست ... 710111213141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 113 تا 119 , از مجموع 127
  1. بالای صفحه | پست شماره : 113

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام

    یکی از دوستان هست که تنها زندگی میکنه و کلا شبهای پنج شنبه همه رفقای درجه یک اونجا جمع میشیم.......تقریبا تا نزدیکای صبح بیداریم و بعدش میخوابیم.... بعدش کم کم بچه ها بیدار که میشن اروم میرن واسه خودشون و معمولا بیکار ترینا تا ظهر خوابن...
    دیشب اونجا بودیم و خیلی خوش گذشت جای شما خالی....ولی صبح که بیدار شدم یه احساس سنگینی کردم رو خودم و یه تکونی خوردم دیدم اوه انگار یه پتو خیلی سنگین رومه....خودمو کشیدم بیرون و دیدم یه تپه پتو رومه و هرچی پتو بوده انداختن روم....این رفیقم نشسته بود نگا میکردو میخندید که من از زیر پتوها اومدم بیرون.....بهش میگم داداش اینا چیه رو من؟؟؟
    میگه دیشب خیلی سرد بود توام که خیلی ادم سرمایی هستی.... بچه ها هرکی بلند میشد میگفت اوه اوه چه سرده بیا پتومو بندازم رو علی سرما نخوره.... و اینجوری بوده که ملت هرکی رفته پتوش نصیب من شده و اوجوری دفن شدم زیر پتوها....

    یه همچین رفقای خراب رفاقتی دارم من.....
    5 کاربر پسندیده اند: aligator,hasoo,mbz,Rezaei,فریبرز




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  2. بالای صفحه | پست شماره : 114

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام به همه

    اقا چرا فقط من دارم اینجا پست میزنم....دوستان یاری کنن خب....
    ----------------------------------------------------------------------------------

    یه بار رفته بودیم یه عروسی که مال هم استانی های عزیزمون بود ( اسمشونو نمیگم دیگه ) نشسته بودیم تا شام رو اوردن و همه مشغول خردن شدن.....تو این مهمونی نوشابه نیاوردن سر سفره و مثل اینکه به اقایی که روبروی من بود خیلی بد میگذشت......یهو دیدیم وسط کار دس تو جیبش کرد پول دراورد داد به یه پسر بچه ای که کنارش بود با همون لهجه خاص خودشون گفت.بیـــــااا برو از سوپر دوتا نوشابه بگیر بیار.....!!!!

    اقا مارو میگی.....داشتیم میمردیم از خنده......مگه ما تونستیم شام بخوریم اون شب....... هیییی خدااا اینارو نگیر از ما.....
    8 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,花 羅 漢,hasoo,masih,Rezaei,rohollajalili,فریبرز




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  3. بالای صفحه | پست شماره : 115

    کاربر تاثیرگذار
    نام
    علیرضاشمسی
    شغل
    آزاد
    محل اقامت
    تهران
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    2570
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۳-۰۹-۰۹
    نوشته ها
    408
    میانگین ارسال
    0.12
    پسند داده
    1,196
    پسند گرفته
    1,161
    امتیاز کاربری
    1272

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام خدمت همه دوستان
    زمانی که به خدمت سربازی مشرف شدم بعدازطی مراحل واردآسایشگاه شدیم طبق معمول ماکه آش خورجدید حساب میشدیم قدیمیا برامون تصمیم می گرفتن,به من هم یه جای خواب درطبقه بالای تخت بهم دادن هرچی گفتم من نمیتونم بالا بخوابم گفتن حرف نزن آش خورجدید.شب خوابیدم ونمیدونم چه موقعی بودکه انگارمنو ازآسمون به زمین انداختن.هم چین ازاون بالا افتادم که تاچند روزانگار تریلی ازروم ردشده.بعدازاون دیگه هیچ وقت بالای تخت نخوابیدم.دورانی بود واسه خودش.

  4. بالای صفحه | پست شماره : 116

    سرپرست کل
    متخصص ماکیان
    مدیر نمونه زمستان 92
    نام
    Ali
    محل اقامت
    Esfahan
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    33
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۸-۱۴
    نوشته ها
    2,007
    میانگین ارسال
    0.48
    پسند داده
    6,652
    پسند گرفته
    7,296
    امتیاز کاربری
    11800

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    علی خاطره ای از عروسی گفت بد نیست یه خاطره هم من بگم!
    عروسی یکی از همکارا دعوت بودیم و ماشالا عروسی مجلل و شلوغی هم گرفته بود ...
    از مدعوین حداقل 20-30 تا همکار از شهرای اطراف و همشهری به چشم میخوردن ! خلاصه همه تغریبأ یک طرف تالار جمع شده بودیم و همه هم که به شدت با هم رو در بایستی داشتیم همچین دست به سینه و سبیل به سبیل هم نشسته بودیم و خیلی متمدن فقط صحبت بود و صحبت!
    خلاصه بعد یک ساعتی دیگه عروسی به اوج خودش رسیده بود و برای رقص نور و اعمال شاقه!!! چراغها خاموش شدن و دیگه ادم ها بودن که بین میز و صندلی ها تکون میخوردن ...
    10-15دقیقه ای گذشت و چراغها روشن شدن! یعنی اون صحنه ها وصف ناپذیره!انگار قوم مغول به میزا حمله کرده بود! دیگه هیچ اثری از میوه و شیرینی ها نبود! خخخخخ
    یعنی حتی دیگه 1 حبه انگور هم پیدا نمیشد!!!
    خلاصه یه همچین صنف با حال و باکلاسی داریم ما
    ​تير آرش در کمانم...نام ايران بر زبانم...
    قله ها در زير پايم...کهکشانها آشيانم...
    سرکشم چون کوه آتش ،آتشم... آتشفشانم...
    چون سياوش پاک پاکم...همچو رستم پهلوانم...
    کاوه ام آزاده مردم...تار و پود کاويانم...
    من زماد و از هخايم...از ارشک ساسانيانم...
    مازيارم...بابکم...من رهبر آزادگانم...
    جشن يلدا جشن نوروز...هم سده هم مهرگانم...
    نور خورشيد نور چشمم...آسمانها زير پايم...
    زاده پاک اهورا...از نژاد آريايم...
    *****
    کپی رایت تمامی مطالب و قالب در اختــیـار سایت امــروزی است.
    استفاده از مطالب این سایت با درج لینک مطلب و نام نویسنده یا متـرجم ، بلامانع است.
    همچنین کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.




  5. بالای صفحه | پست شماره : 117

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    راستگویی بهترین کار.....

    چند وقت پیش که طرحم تموم شده بود و بی کار بودم رفتم یه ازمایشگاه خوب شهرمون و تقاضای کار دادم....بعد از چند وقت سوپروایزر اونجا باهام تماس گرفت و گفت ما به نیرو احتیاج داریم شما میای اینجا؟؟؟منم ازمون سازمان تامین اجتماعی رو قبول شدم چند وقت پیش و 2 نفر بودیم که قرار بود مصاحبه کنن و از بین ما یک نفر رو انتخاب کنن....من به این بنده خدا گفتم شرایطم اینجوریه و ممکنه چند ماه دیگه قبول بشم و مجبور باشم از پیشتون برم....این بنده خدام تشکر کرد که راستشو بهش گفتم و گفت ما نیرویی میخوایم که دائم پیشمون باشه( خیلیا بهم قر زدن که چرا بهش گفتی؟؟هیچی نمیگفتی میرفتی کار میکردی اگه جور میشد میگفتی نمیام دیگه)...و من هم یکی از دوستانم رو معرفی کردم و ایشون رفت اونجا سر کار......دیروز بعد از چند وقت که از اون ماجرا میگذره دیدم دوباره اون مسئول ازمایشگاه باهام تماس گرفت و گفت بیا پیشم کارت دارم......رفتم پیشش گفت از اونسری که اونجوری باهامون روراست بودی خیلی ازت خوشم اومد و دلم میخواد که تو مجموعه ما باشی و تا وقتیکه کارت درست میشه بیا پیش ما باش ماهانه حقوقتم مثل نیروهای عادیمون میدیم.....و اینجوری شد که ما از شنبه باید بریم سر کار.....




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  6. بالای صفحه | پست شماره : 118

    کاربر تاثیرگذار
    نام
    علیرضاشمسی
    شغل
    آزاد
    محل اقامت
    تهران
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    2570
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۳-۰۹-۰۹
    نوشته ها
    408
    میانگین ارسال
    0.12
    پسند داده
    1,196
    پسند گرفته
    1,161
    امتیاز کاربری
    1272

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام دوستان
    چندوقت پیش بایکی ازدکترهای متخصص بحث ویتامین کردیم,ازشون درموردشربتهای ویتامین پرسیدم خیلی باحال جواب داد،گفت:شماازفردا نه میوه بخر نه گوشت ونه ... بجای این خرجای گران دو سه هزار تومن بده یه شربت ویتامین بگیر بریز توکاسه, نون توش تلیت کن وخانوادگی دورهم بخورید,اینا همش دروغه ,راهیه واسه پول درآوردن.
    حالا این وسط من مونده بودم بین این دکتر و اون دکترهای داروساز.عجب وضعیه ها آدم باید به چی اعتماد کنه؟!
    6 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,hasoo,mbz,mo.yzr,علی بختیاری

  7. بالای صفحه | پست شماره : 119

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام به همه

    من یه عمو دارم که توی کنسولگری هند مترجم هستش.....چند وقت پیش اومده بودن خونمون که یکی از همکاراش باهاش تماس گرفت و خوب اونم داشت باهاش انگلیسی صحبت میکرد....یه خواهرزاده دارم که کوچیکه....عمو که داشت صحبت میکرد این هاجو واج داشت نگاش میکرد که این داره چی میگه.....بعد از چند دیقه اومد پیشم...میگه دایی؟؟گفتم بله؟؟؟گفت : عمو دیوونه شده؟؟؟؟!!!!!
    4 کاربر پسندیده اند: aligator,amir121,hasoo,mo.yzr




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


 

 

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •