امروز دو خاطره براتون تعریف میکنم که مثل رازهای امنیتی سوخته سازمان سیا میمونند
اول یکی از آخرین خاطرات دوران خدمت رو میخوام براتون تعریف کنم ، فقط باید راز نگهدار باشید و بین خودمون بمونه
از اونجایی که چند دفعه با تلاش و پشتکار فراون انتقالی گرفتم و دوره آموزشیم هم با دوره های هم خدمتی هام که اگثرا آموزش دیده کرمانشاه بودند هم خونی نداشت در یگان اصلی خدمتم ( که 1 سال انتهایی خدمت رو اونجا بودم ) کسی دقیقا نمیدونست چه تاریخی خدمتم تموم میشه و از اونجایی که توی کارگزینی امور در دست بود ( مربوط به خاطره بعدی میشه ) زمان پایان خدمت 25 روز استحقاقی برام مونده بود
تقریبا دو ماه مانده به پایان خدمت ، رفتم دفتر سرهنگ احترام گذاشتم ( همیشه خندم میگرفت بعد از احترام و چون خیلی مرد آقایی بود و فکر کنم میدونست نگام نمیکرد ) و گفتم جناب سرهنگ الوعده وفا
گفت وعده چی ؟
گفتم تشویقی پایان دوره
گفت مگه خدمتت داره تموم میشه
گفتم بله دیگه یک ماه و خورده ای مونده ( خوب این خورده ای هر تعداد روز میتونست باشه دیگه ، دروغ نگفتم )
گفت چه زود گذشت ( آخه تازمانی که من بودم خیالش از داروخانه و نظم امور دارویی راحت بود و میدونست دکتر هم نباشه تا حدودی درمانهای سرپایی رو راه میندازم و اعزام و ... کم داشتیم )
20 روز تشویقی خودم نوشته بودم گذاشتم روزی میزش با این حالت صورت
گفت برگ تشویقی از کجا آوردی !! ( مربوط میشد به کارگزینی >> خاطره بعد )
و در ادامه اینطور گفت 20 رووووووز .... با چونه زدن و ... خلاصه امضا کرد رفتم تایید کردم مرخصی ها رو به عنوان پایان دوره ( از اونجایی که کارگزینی و این حرفها .... پرونده رو چک نکردند ) و ..... پیش به سوی منزل
بعد از اینکه مرخصی تموم شد به پادگان رجعت ننموده و با کمال خونسردی 20 روز بعد که خدمتم تموم شده بود رفتم پادگان و از کارگزینی برگ تسویه حساب گرفتم و با یک جعبه شیرینی رفتم دفتر سرهنگ
اینقدر گذشته بود که یک لحظه مکث کرد و نشناخت منو بعد که پرسید چقدر طول کشییید ، گفتم خدمت که تموم شده بود یک چند وقتی دیرتر اومدم برای تسویه حساب و ..... ماجرای شیرین کارت پایان خدمت و ... یکی از سربازها در همون حین زمستون ( 2 بهمن ) گفت خدمتت تموم شده آور کتت رو بده به من ، منم اتکت و درجه ها رو کندم و همون وسط پادگان دادم بهش