خاطرات و ماجراها - صفحه 14
به انجمن امروزی خوش آمدید لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ثبت نام

کاربران فراخوانی شده

صفحه 14 از 19 نخستنخست ... 478910111213141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 92 تا 98 , از مجموع 127
  1. بالای صفحه | پست شماره : 92

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    نه همیشه اینطور نیست.....ما خیلی راحت زندگی میکنیم و مث ادمای شهرای دیگه میریم بیرون و خیلی راحت تر میریم تو محله های به اصطلاح خطرناک شهر...فقط گاهی اوقات شرایط متشنج میشه و باید مراقب بود که این هم چند سالی هست ایجاد شده......از این خاطره ها زیاد دارم....اگه طالبین باقیشونم تعریف میکنم.....قضیه مسجد جــامــــع که یکی از دوستام شهید و یکی جانباز شد....قضیه خیابون جمهوری زاهــــدان...قضیه خیابون ثــاالله زاهـــدان....وووووو....
    5 کاربر پسندیده اند: aligator,Hamzeh,hesam,Nili,sadaf2430




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  2. بالای صفحه | پست شماره : 93

    کاربر انجمن بانوان
    نام
    ----------------
    شغل
    --------------
    محل اقامت
    ----------
    جنسیت
    زن
    شماره عضویت
    1159
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۲-۰۹-۰۸
    نوشته ها
    72
    میانگین ارسال
    0.02
    پسند داده
    258
    پسند گرفته
    470
    امتیاز کاربری
    789

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    خوبه من فکر کردم همیشه اینطوریه
    خیلی دلم گرفت خیلی ناراحت شدم ایشالا که توی وطنمون دیگه از این اتفاقات نیفته
    3 کاربر پسندیده اند: amir121,Hamzeh,علی بختیاری
    درانجمن های تخصصی امروزی ادعا نداریم که اولین ، بهترین و یا پر بازدیدترینیم اما مطمئن باشید که خاص هستیم و متفاوت

  3. بالای صفحه | پست شماره : 94

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلام به همه....

    خب امروز داستان گواهینامه گرفتنمو تعریف کنم....

    پیش دانشگاهی بودیم که یکی از دوستام گفت علی بیا بریم ثبت نام کنیم واسه گواهینامه.....منم اصلا تو باغ گواهینامه نبودم چون از رانندگی خوشم نمیومد....خلاصه مارو کشون کشون برد و ثبت نام کردیم.....ایین نامه رو که یه ضرب قبول شدم ولی جاتون خالی چون هیچ حسی به رانندگی نداشتم و درست هم یاد نمیگیرفتم هی رد میشدم....این سرهنگه هم هی به ما میگفت دوبل بزن منم از چیزی که بدم میومد و نمیتونستم برم دوبل بود.....2 بار رفتم و رد شدم و دیگه دل زده شدمو گواهیه دبیرستانمم باطل شد و 6 ماه کلا نرفتم دیگه تا رفتم دانشگاه و بابا گفت برو این لکه ننگو از پیشانی خاندان پاک کن و اون گواهینامتو بگیییر پسر جون و دوباره رفتم و باز هم رد شدم....

    خلاصه دیگه ملت فهمیده بودن و دندونای روح مارو چنگال کرده بودن.....

    دفعه چهارم رفتم و دیگه سرهنگ هم مارو میشناخت.....اسم همرو خوند و امتحان گرفت و سری اخر هم من داخل ماشین جا نشدم و یکی و تنها موندم و رفتم که بشینم یه گوشه سرهنگه صدام کرد گفت بیااا کجا میری؟؟قهر کردی با ما؟؟؟گفتم نه جناب جان خب جا نمیشم دیگه.....گفت بیا جلوتر من یکیو که انداختم پایین توهم سوار شو....

    هیچی دیگه رفتیم و یکی پایین شد و ما سوار شدیم....یه نگاهی به برگه کرد گفت....بختیاری طولانی کردی...طولانی....اقا مارو میگی داشتیم اب میشدیم....گفتم خب سرهنگ جان قبولمون کن که طولانی تر نشه.....!!!

    هیچی دیگه همون اول گفت یه دوبل بزن منم رفتو که دوبلو بزنم هی میگفت زود باش دیگه...دیر شد...یهو قات زدم گفتم سرهنگ جان هی شما مارو حوول میکنی رد میشیم ...بذا کارمونو کنیم استرس نده دیگه...!!!دیدم چشاش گرد شد گفت خب بابا برو کاریت نداریم...دختر که نیستی حوول شی....اقا ماهم با کمال ارامش دوبلمونو زدیم چه دوبلی...بابای سرهنگم نمیتونست اونجوری دوبل بزنه.....بعد گفت خب دوباره راه بیوفت...رفتیم و یه دنده کشیم واسش رفتیم بعد گفت بزن کنار قبولی......اقا مارو میگی....

    اقا تا خود اموزشگاه بالانس زنان رفتم....منشی اموزگاه منو دید گفت باز رد شدی؟؟؟!!!

    گفتم نخیـــــر ...چی فک کردی قبوووول شدم....هیچی دیگه اینجوری بود که ما گواهینامه گرفتیم.....جاتون خالی چند روز پیشم 10 سالش واسم اومد....به قول معروف از این کارت بنزینیااا...

    گواهینامه موتورم حالا بعد واستون تعریف میکنم...!!!




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  4. بالای صفحه | پست شماره : 95

    کاربر پیشکسوت
    نام
    حمزه حق پرست
    شغل
    ساخت تراریوم - بونسای - گلخانه
    محل اقامت
    رشت
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    205
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۱۱-۲۹
    نوشته ها
    1,007
    میانگین ارسال
    0.25
    سن
    37
    پسند داده
    5,296
    پسند گرفته
    4,752
    امتیاز کاربری
    8574

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    چند روز قبل عید بود و ...

    سوت پایان را بزنید
    صداقت من حریف دورنگی زمانه نمیشود
    قبول میکنم
    بـــــــــــــــــاختم...


    (فکر بدون خلاقیت و کپی شده همیشه در طولانی مدت محکوم به شکست است ،کپی تا کجا ...؟!)

    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

  5. بالای صفحه | پست شماره : 96

    کاربر سایت
    نام
    محسن فلاح
    شغل
    پرورش دهنده
    محل اقامت
    تهران حومه
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    1405
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۲-۱۱-۰۲
    نوشته ها
    63
    میانگین ارسال
    0.02
    پسند داده
    400
    پسند گرفته
    352
    امتیاز کاربری
    732

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    سلااااااااااام به دوستان سال 1393 همه گی مبارک انشالله سال خوب و پر برکتی داشته باشین

    این ماجرا نمیونم برا من که خاطره میشه اما کلا سوتی هست .

    امسال که بعداز خستگی های گشتن و خرید عید به خونه اومدیم و با همسر

    کنار سفر سال تحویل رو جشن گرفتیم و تانقدر خستگی های جسمی روحیم زیاد بود

    از اون طرف هم که شارژ میخواستم از سیم کارتم خریداری کنم برای ایام عید طرافیک بود نمیشد.

    نشستم پای اینترنت که از بانگ خریداری کنم ساعت 1:35 شب چشمان خابالو خسته گیج خواب .

    شارژ هم اصلا نداشتم پیام تبریک به اقوام بدم هی پیام پشت پیام میومد من کلافه که نمیتونم جواب بدم.

    شروع کردم به پر کردن تیک های خرید شارژ و هر دو سیم کارتهای ایرانسلم رو شارژ کردم .

    اومدم بسته اینترنتی برای یکی از خطهام بخرم دیدم مبلغ زده 473507 با خودم گفتم این که هنوز 5 هزارتومان نشده بزار از اونیکی خطم 500 تومان انتقال بدم بشه 5 هزار تومان.

    انتقال دادم نگاه کردم دیدم چرا رقم تکونی نخوردش هنوز عدد به 5 هزار نرسید دورباره انتقال دادم . باز هم نشد .

    با دقت نگاه کردم دیدیم این چر این همه شارژ داره . 47350 تومان شارژ دارم.


    تازه دویم افتاد که بجای 5 هزار تومان 50 هزار تومان شارژ کردم یعنی برای هر خطم 50 هزارتومان جمع 100 هزار تومان شارژ خریدم.


    اینم سوتی سال 1393 من.

    شانس آوردم شمارمو اشتباه نزدم شارژ مستقیم هم بود .

  6. بالای صفحه | پست شماره : 97

    مدیر انجمن علوم آزمایشگاهی
    نام
    علی
    شغل
    آزمایشگاه
    محل اقامت
    زاهدان
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    11
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۰۷-۲۷
    نوشته ها
    2,113
    میانگین ارسال
    0.50
    سن
    34
    پسند داده
    8,407
    پسند گرفته
    7,447
    امتیاز کاربری
    11253

    پاسخ : خاطرات و ماجراها



    داشمحسن خیلی باحال بود.....فک کنم تا اخر سال 93 شارژداری دادا.....:6:
    2 کاربر پسندیده اند: amir121,محمدمحسن




    کپی کلیه مطالب (تخصصی ؛ عمومی ) از کلیه انجمنها فارسی زبان به هر شکل ممنوع بوده و بدون تذکر با کاربر خاطی برخورد خواهد شد.

    ***دوستان از گزینه ارتقا پست در گوگل فقط برای پست های مفید و مقالات استفاده کنید...برای تشکر کردن دکمه تشکر کافیــــست***


  7. بالای صفحه | پست شماره : 98

    کاربر تاثیرگذار
    محل اقامت
    中上旧 是是笑发不主 地主产洋立水
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    1303
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۲-۱۰-۱۳
    نوشته ها
    150
    میانگین ارسال
    0.04
    پسند داده
    710
    پسند گرفته
    808
    امتیاز کاربری
    1430

    پاسخ : خاطرات و ماجراها

    این خاطره که میگم مال چند سال پیشه،
    یک روزی داشتم با عمو جان ،که قداش حدودان ۱۸۰ میشه ،وزنش هم راحت ۸۰ کیلویی هست ،،قدم میزدیم ،،این
    رو هم بگم ،که عمو قبلان مشکل قلبی داشت ،و یک بار هم کارش به بیمارستان کشیده بود ،خلاصه من رفتم براش هندونه ،
    طالبی ، خربزه ،،،خلاصه حسابی چیدام واردم ، براش که بزنه به رگ ،،عموم یک چاقو کوچیک قدیمی داره که همیشه جیب شه
    چاقو رو در اورد خلاصه یکی یکی ،دخل هر چی اورده بودم رو اورد،حسابی خورد،،اقا بعد ۱۰ دقیقه گفت قفسه سینم داره درد میکنه ، من گفتم بلند شو بریم ،خونه ،یک هو افتاد ،اقا مارو میگی ، هول شده بودیم نمیدونستیم چیکار کنیم ،اقا عموم هم هی میگفت ای قلبم ،،ای قلبم ،،،حالا وسیله ای هم نبود بیارم اش ،مجبور شدم از صحرا که حدودان ۲ کیلومتری میشه
    ۸۰ کیلو +اون همه که خورده بود رو کول کنم ،اونم چی با عجله ،،،،خلاصه اورم خونه رفتیم دکتر ،گفت از معداش هست از بس خورده عمو جون ،،،،،خلاصه هم تفریح کرد ،هم خورد ،اخراش هم حسابی سورای گرفت ،،،هنوزام شک دارم ،عمدی بود یا جدی:-?

    --------- ادغام پست ( فاصله بین ارسالها جهت ادغام نشدن حداقل باید 15 دقیقه باشد ) ------------

    این خاطره که میگم مال چند سال پیشه،
    یک روزی داشتم با عمو جان ،که قداش حدودان ۱۸۰ میشه ،وزنش هم راحت ۸۰ کیلویی هست ،،قدم میزدیم ،،این
    رو هم بگم ،که عمو قبلان مشکل قلبی داشت ،و یک بار هم کارش به بیمارستان کشیده بود ،خلاصه من رفتم براش هندونه ،
    طالبی ، خربزه ،،،خلاصه حسابی چیدام واردم ، براش که بزنه به رگ ،،عموم یک چاقو کوچیک قدیمی داره که همیشه جیب شه
    چاقو رو در اورد خلاصه یکی یکی ،دخل هر چی اورده بودم رو اورد،حسابی خورد،،اقا بعد ۱۰ دقیقه گفت قفسه سینم داره درد میکنه ، من گفتم بلند شو بریم ،خونه ،یک هو افتاد ،اقا مارو میگی ، هول شده بودیم نمیدونستیم چیکار کنیم ،اقا عموم هم هی میگفت ای قلبم ،،ای قلبم ،،،حالا وسیله ای هم نبود بیارم اش ،مجبور شدم از صحرا که حدودان ۲ کیلومتری میشه
    ۸۰ کیلو +اون همه که خورده بود رو کول کنم ،اونم چی با عجله ،،،،خلاصه اورم خونه رفتیم دکتر ،گفت از معداش هست از بس خورده عمو جون ،،،،،خلاصه هم تفریح کرد ،هم خورد ،اخراش هم حسابی سورای گرفت ،،،هنوزام شک دارم ،عمدی بود یا جدی:-?
    درانجمن های تخصصی امروزی ادعا نداریم که اولین ، بهترین و یا پر بازدیدترینیم اما مطمئن باشید که خاص هستیم و متفاوت

 

 

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •