اشعاری از مولانا
به انجمن امروزی خوش آمدید لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ثبت نام

کاربران فراخوانی شده

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. بالای صفحه | پست شماره : 1

    مدیر آکواریوم های آب شیرین غیر گیاهی
    نام
    meysam pouraghdam
    محل اقامت
    خانه به دوش
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    159
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۱۱-۱۰
    نوشته ها
    316
    میانگین ارسال
    0.08
    پسند داده
    614
    پسند گرفته
    1,132
    امتیاز کاربری
    1739

    اشعاری از مولانا

    سلام دوستان
    هر شعری که از مولانا به نظرتون زیباست رو در این تاپیک قرار بدین تا همه ازش لذت ببریم. اولین شعری هم که قرار میدم تقریبا وصف حال و سر مستی این عارف بزرگ هست که واقعا بعضی وقتها این شور رو با خوندن اشعار زیباش میشه حس کرد .

    ز خاک من اگر گندم برآید

    از آن گر نان پزی مستی فزاید


    خمیر و نانبا دیوانه گردد

    تنورش بیت مستانه سراید


    اگر بر گور من آیی زیارت

    تو را خرپشته‌ام رقصان نماید


    میا بی‌دف به گور من برادر

    که در بزم خدا غمگین نشاید


    زنخ بربسته و در گور خفته

    دهان افیون و نقل یار خاید


    بدری زان کفن بر سینه بندی

    خراباتی ز جانت درگشاید


    ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان

    ز هر کاری به لابد کار زاید


    مرا حق از می عشق آفریده‌ست

    همان عشقم اگر مرگم بساید


    منم مستی و اصل من می عشق

    بگو از می به جز مستی چه آید


    به برج روح شمس الدین تبریز

    بپرد روح من یک دم نپاید
    2 کاربر پسندیده اند: mohamad ali,Rezaei
    کشاکش هاست در جانم کشنده کیست،میدانم/دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیستم امکان
    به هر روزم جنون آرد،دگر بازی برون آید/که من بازیچه ی اویم ز بازی های او حیران
    چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بریزد خون/چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه کند ویران

  2. بالای صفحه | پست شماره : 2

    مدیر آکواریوم های آب شیرین غیر گیاهی
    نام
    meysam pouraghdam
    محل اقامت
    خانه به دوش
    جنسیت
    مرد
    شماره عضویت
    159
    تاریخ عضویت
    ۱۳۹۱-۱۱-۱۰
    نوشته ها
    316
    میانگین ارسال
    0.08
    پسند داده
    614
    پسند گرفته
    1,132
    امتیاز کاربری
    1739

    پاسخ : اشعاری از مولانا

    آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
    آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله ی نظر برم
    آمده‌ام که رهزنم بر سر گنج شه زنم آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم
    گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
    اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
    آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می‌کند پیش گشاد تیر او وای اگر سپر برم
    گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
    آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
    در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
    این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم
    پسندیده : hasoo
    کشاکش هاست در جانم کشنده کیست،میدانم/دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیستم امکان
    به هر روزم جنون آرد،دگر بازی برون آید/که من بازیچه ی اویم ز بازی های او حیران
    چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بریزد خون/چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه کند ویران

 

 

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •